علم و تمدن اسلامی از آغاز تا شکوفایی (4)
تمدن اسلامی در عصر توسعه ی علم
علم و تمدن اسلامی از آغاز تا شکوفایی (4)
4. عصر توسعه ی علوم ( عصر بومی سازی عناصر تمدنی)
آغاز نگارش مستقل در علوم طبیعی و توسعه ی جدی علوم اسلامی، نقلی و ادبی به قرن سوم مربوط می شود، با این حال نمی توان گفت مسلمانان پیش از این زمان، تألیفی مستقل نداشته اند؛ بلکه این نگارش ها از اواسط قرن دوم در علوم اسلامی و نقلی شروع شده بود و برخی از کتاب های حدیثی و تاریخی در آن زمان نوشته شده بودند. شروع نگارش در میان شیعیان، حتی به پیش از این زمان نیز برمی گردد؛ زیرا شیعیان در قرن اول دست به نگارش در علوم اسلامی زدند و در قرن دوم، نگارش کتاب های حدیثی، تاریخی و کلامی در میان شیعیان، به طور گسترده جریان داشت.آغاز نگارش علوم در میان مسلمانان
به طور عموم، شروع نگارش و تألیف در میان مسلمانان اهل سنت، مربوط به اواخر نیمه ی اول قرن دوم هجری می باشد؛ ذهبی بعد از شرح حال طبقه ی چهارم که طبقه ی سوم تابعان به شمار آمده اند، می گوید: « در این زمان بزرگان شروع به تدوین احادیث، تألیف احکام و تصنیف علوم عربی نمودند». (1)ذهبی نخستین نویسندگان را عبارت از ابن جریح ( م 150 ه)، (2) ابن ابی عروبه ( م 150 ه)، (3) معمربن راشد صنعانی ( م 153 ه) (4) و حماد بن سلمه ( م 167 ه) (5) می داند.
کتاب سلیم بن قیس هلالی که در نیمه ی دوم قرن اول هجری نگاشته شده است، سند پیشی گرفتن شیعیان در امر نگارش بر دیگر مسلمانان است. در قرن دوم کار جمع آوری احادیث و نگارش تاریخ شروع شد و علاوه بر حدیث و تاریخ و اخبار، در رشته های دیگر علوم اسلامی هم مانند کلام، کتاب هایی نگارش یافت. حتی در علوم دیگر مثل شیمی و نجوم دانشمندانی چون جابر بن حیان آثاری را پدید آوردند؛ ولی بیشترین توجه مسلمانان به توسعه ی علوم، به ویژه علوم فلسفی، نجومی، ریاضی و پزشکی، مربوط به زمان نهضت ترجمه است.
آغاز نگارش مسلمانان در علوم طبیعی و فلسفی
پس از عصر مأمون که کار ترجمه کمی پیشرفت کرد، توجه مسلمانان به علوم طبیعی و نوآوری در آنها شروع شد؛ چنان که قاضی صاعد اندلسی می گوید:پیوسته دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان که با خلفای عباسی و دیگر حاکمان اسلامی در ارتباط بودند، از زمان مأمون تا زمان حاضر به صناعت نجوم، هندسه، طب و دیگر علوم کهن عنایت داشته اند و در این زمینه ها کتاب های فراوانی را نوشته اند و نتایج شگفت آوری را به بار آورده اند. از جمله کسانی که از میان دانشمندان اسلام به احکام علوم و توسعه در فنون حکمت اشتهار یافته، یعقوب بن اسحاق کندی است که کتاب های بزرگ و رساله های کوچک او، افزون از پنجاه تألیف است. یکی دیگر از آنها احمد بن طیب سرخسی شاگرد یعقوب است. محمد بن زکریای رازی نیز، طبیب بی رقیب مسلمانان است. یکی دیگر از این دانشمندان، ابونصر محمد بن نصر فارابی است، که به حقیقت فیلسوف همه ی مسلمانان است. اینان نزد ما از جمله مشاهیری هستند که در همه ی فنون معارف از توسعه دهندگان علوم شمرده می شوند.
اما افراد مشهوری که در احکام برخی از اجزای فلسفه ( برخی از شعبه های علوم) شهرت یافته اند، عبارت اند از: زیاد بن احمد بن عبدالله بغدادی معروف به حبش که در زمان مأمون و معتصم می زیسته است؛ احمد بن کثیر فرغانی از منجمان مأمون، موسی بن شاکر و پسرانش محمد، احمد و حسن که در عصر مأمون می زیسته اند؛ عمر بن فرخان طبری، یکی از رؤسای ترجمه، ابومعشر جعفر بن محمد بلخی که در عصر مأمون بوده است، ابوجعفر بن سنان حرانی معروف به بتانی، فضل بن حاتم تبریزی، حسن بن صیاح، محمد بن اسماعیل تنوخی، علی بن ماخور، حسین بن خصیب، احمد بن یوسف، احمد بن مشاء بن عبدالکریم و عمر بن محمد بن خالد بن عبدالکریم مروروذی. (6)
از این زمان، مسلمانان در کنار ترجمه ی علوم، به نگارش مستقل در فلسفه، نجوم، ریاضی، پزشکی، جغرافیا، تاریخ جهان و موسیقی، در کنار دانشمندان علوم نقلی از حدیث، تاریخ، فقه و کلام پرداختند. از این زمان خود مسلمانان کتاب هایی را در این علوم پدید آوردند.
جرجی زیدان در این باره می گوید:
همین که تمدن اسلام نضج گرفت و علوم تازه میان مسلمانان منتشر شد، دانشمندانی از میان مسلمانان برخاستند که افکار و عقایدشان از صاحبان اصلی علوم، در پاره ای موارد عالی تر بود و در واقع علوم مزبور با تحقیقات جدید علمای اسلام رنگ تازه ای به خود گرفته، مطابق مقتضیات محیط و مناسب با تمدن اسلام پیشرفت کرد و همین که فرنگیان برای اقتباس علوم یونان قیام کردند، ناچار قسمت عمده ی آن را از زبان عربی با رنگ و بوی اسلامی ترجمه و اقتباس کردند. (7)
مطلب دیگر اینکه تمدن اسلامی در هیچ دوره ای وابسته به دولت نبود؛ حتی در دوره ی عباسی؛ بلکه طبیعت حکومت اسلامی اقتضای پیشرفت تمدن را داشت. از این رو با ضعیف شدن دولت عباسی، تمدن اسلامی به ضعف نگرایید؛ بلکه به مرحله ی اوج خود قدم گذاشت؛ چنان که دکتر محمد کاظم مکی در این باره می گوید:
شاید قرن چهارم هجری - که قرن ناپایداری و بی ثباتی سیاسی است و دولت بزرگ عباسی به دولت ها و امیرنشین های کوچکی پاره پاره شد، اما همچنان به لحاظ دستاوردهای تمدنی، درخشان ترین قرن ها بود - بر این نکته تأکید داشته باشد که تمدن، ارتباطی به سیاست ندارد؛ اگرچه از آن متأثر است. این نکته قابل ملاحظه است که پایان یک دولت، یا یک عصر، به معنای پایان ناگهانی تمدن آن دولت یا عصر نیست. برای مثال عصر عباسی با روی کار آمدن امویان در اندلس و سیطره ی فاطمیان بر مصر و شمال افریقا، و فروپاشی بغداد در 656 ق از این مناطق برچیده نشد؛ زیرا همان گونه که تمدن به یک باره به وجود نمی آید، به یک باره هم از بین نمی رود. به همین سبب تمدن ها با هم تداخل پیدا کرده، یکدیگر را کامل می کنند. (8)
بنابر نقل مورخانی چون مسعودی، قاضی صاعد اندلسی، ابن ندیم و ابن العبری، مسلمانان در تمام علومی که از تمدن های دیگر اخذ کرده بودند، دست به نگارش و تألیف زدند و آثار گران بهایی در علوم مختلف پدید آوردند. ابن ندیم درباره ی یعقوب بن اسحاق کندی می گوید: « او فاضل دهر و یگانه ی عصرش در شناخت همه ی علوم کهن بود و فیلسوف نامیده می شد و کتاب هایی در علوم مختلف قدیم مانند منطق، فلسفه، هندسه، حساب، ارثماطیقی، موسیقی و نجوم داشت». (9) یکی از علومی که مسلمانان به بررسی و تحقیق در آن همت گماشتند، نجوم بود. قاضی صاعد اندلسی می گوید:
وقتی که خلافت به مأمون رسید... تعدادی از علمای عصرش را موظف کرد که کتاب مجسطی را تألیف کنند و مانند بطلمیوس به رصد ستارگان بپردازند. آنان نیز در سال 214 ق در شهر « شماسیه» نزدیک دمشق از بلاد شام این کار را انجام دادند؛ ولی کارشان با مرگ مأمون ناتمام ماند. اما زیجی را که آنان نوشتند تا به امروز در میان مردم رایج است و بر طبق آن عمل می کنند. (10)
نوبختیان نیز در میان منجمان مسلمان جایگاه ویژه ای دارند. بیشتر افراد این خاندان، مردمی فاضل بودند؛ مانند حسن بن سهل بن نوبخت که از منجمان دربار واثق بود. جغرافی هم، که در آن زمان از شعبه های علم نجوم به شمار می رفت، یکی از علوم مورد عنایت مسلمانان بود. مسعودی با اعجاب از کتاب ابوحنیفه ی دینوری در این زمینه نام می برد، و او را هم سنگ عالمانی چون بطلمیوس می داند. او همچنین از عالمان دیگری پیش از دینوری نام می برد که در این علم به مرتبه ای رسیده اند که او دینوری را با آنان برابر می داند؛ کسانی مانند کندی، ابن منجم، احمد بن طیب، ماشاءالله یهودی، ابی معشر، خوارزمی، محمد بن کثیر فرغانی، ثابت بن قرة، محمد بن جابر بتانی و تبریزی. (11) مسعودی نیز در کتاب التنبیه و الاشراف از عالمانی نام برده که در جغرافیا صاحب تألیف بوده اند و در ادامه می گوید: « ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله بن خردادبه، کتاب المسالک و الممالک او معروف است و در میان دانشمندان و مردم عصر ما از دیگر کتاب ها معروف تر و مشهورتر است». (12)
مسعودی در کتاب مروج الذهب نیز از دانشمندان مسلمان پیش از خودش در قرن سوم و بیشتر اوایل قرن چهارم نام می برد و از کتاب های آنها با اعجاب و تحسین سخن به میان می آورد و آنها را با کتاب های دانشمندان ملل دیگر در انواع علوم مقایسه می کند.
قاضی صاعد اندلسی از علوم مختلف و دانشمندان تمدن های پیشین که به جهان اسلام راه یافته نام می برد و تلاش های دانشمندان مسلمان و دانشمندان غیر مسلمان جهان اسلام را، در این زمینه ها متذکر می شود؛ چنان که درباره ی علوم طبیعی می گوید:
تعدادی از فلاسفه ی متأخر، بنا بر مذهب فیثاغورس و پیروانش کتاب هایی نوشته اند و در آنها فلسفه ی طبیعی قدیم را شرح داده اند. از جمله ی آنها محمد بن زکریای رازی است که به شدت با آرای ارسطو مخالف بوده و بر او به دلیل اختلافی که با استادش افلاطون و دیگر فلاسفه ی پیشین داشت، ایراد می گرفت. (13)
وی همچنین درباره ی علم نجوم می گوید:
علم حرکات نجوم به بطلمیوس منتهی می شود... و کسی بعد از او مانند کتاب مجسطی او، کتابی ننوشته است و نتوانسته با او برابری کند؛ بلکه افرادی مانند فضل بن حاتم تبریزی کتاب او را شرح داده اند و افرادی مانند محمد بن جابر بتانی کتاب او را تخلیص کرده اند. (14)
وی در مورد مذاهب نجومی هند می گوید:
از مذاهب هند، در نجوم سه مذهب مشهور هستند که عبارت اند از: مذهب سند هند، مذهب ارحبجد و مذهب ارکند، که تنها مذهب سند هند به طور دقیق به دست ما رسیده است و آن مذهبی است که تعدادی از علمای اسلام آن را پذیرفته اند و در آن به پدید آوردن زیج پرداخته اند؛ مانند محمد بن ابراهیم فزاری، حبش بن عبدالله بغدادی، محمد بن موسی خوارزمی، حسین بن محمد بن حمید معروف به ابن آدمی و دیگران. (15)
قاضی صاعد درباره ی علم عدد هم می گوید: « از جمله علومی که از هند به دست ما رسیده، حساب غبار در عدد است که ابوجعفر محمد بن موسی خوارزمی به شرح و توسعه ی آن پرداخته است». (16)
در عصر توسعه ی علوم، علاوه بر علوم طبیعی مانند پزشکی، نجوم و هیئت، علوم نقلی چون حدیث، قرائت و تاریخ نگاری هم، از توسعه و گسترش برخوردار بوده اند؛ از جمله تاریخ نگاری مسلمانان است. اگرچه به نقل مشهور، نگارش علوم اسلامی از سال 143 ق شروع شده است، کتاب های تاریخ که در قرن سوم و نیمه ی اول قرن چهارم نگارش یافتند، اهمیت و اعتبار ویژه ای دارند. از ویژگی های کتاب های این عصر، جامعیت آنها و برخورداری از روش تحلیلی، به جای نقل اخبار و نیز روش سال نگاری است، که از میان آنها می توان به تاریخ یعقوبی، الاخبار الطوال ابوحنیفه ی دینوری، مروج الذهب مسعودی، نوشته های بلاذری، کتاب های ابن قتیبه ی دینوری و تاریخ طبری اشاره کرد. اگرچه تاریخ طبری روش نقل اخبار را کنار نگذاشته است، روش سال نگاری او و سایر کتاب های پیش از او و معاصرش، الگوی تاریخ نگاری در جهان اسلام قرار گرفته است. حتی تکمله هایی هم بر تاریخ طبری نوشته شده است. به طور عموم توجه مسلمانان در این عصر به نگارش تاریخ عمومی و جهانی جلب شده است.
نتیجه
زمینه ها و عوامل شکل گیری تمدن اسلامی، ریشه در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارند و حتی برخی از عناصر آن در این زمان شکل گرفت؛ ولی شکل گیری عناصر اصلی تمدن اسلامی ادامه یافت تا اینکه در قرن سوم تکمیل شد و بی شک در قرن چهارم، به اوج پیشرفت رسید. از این مقاطع می توان به ادوار تمدن اسلامی تعبیر کرد که عبارت اند از:عصر دعوت که همان عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و مشخصه های آن عبارت اند از: دعوت مردم به اسلام توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم؛ شکل گیری زمینه های تمدن اسلامی و فراگیر شدن اسلام در میان مردم عرب؛
عصر فتوحات که از زمان ابوبکر تا آخر عصر بنی امیه را شامل می شود و مشخصه ی آن، گسترش جغرافیای قلمرو اسلامی است؛
عصر ترجمه که از زمان منصور دومین خلیفه ی عباسی آغاز شد و در عصر مأمون به اوج خود رسید و تا اواخر قرن سوم هجری ادامه یافت. این عصر، دوران جذب عناصر دیگر تمدن هاست؛
عصر توسعه ی علوم، به ویژه علوم غیر دینی و غیر ادبی که از نیمه ی دوم قرن سوم شروع شد. در این عصر عناصر تمدنی، بومی شدند.
پی نوشت ها :
1. شمس الدین ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج 1، دارالکتب العلمیه، بیروت، [ بی تا]، ص 160.
2. همان، ص 169.
3. همان، ص 177.
4. همان، ص 191.
5. همان، ص 203.
6. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، چ 1، مؤسسه ی انتشارات هجرت، تهران، 1376 ه.ش، ص 218.
7. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه ی علی جواهرکلام، چ 7، مؤسسه ی انتشارات امیرکبیر، تهران، 1372، ه.ش، ص 598.
8. محمد کاظم مکی، تمدن اسلامی در عصر عباسیان، ترجمه ی محمد سپهری، چ 1، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها ( سمت)، تهران، 1383، ه.ش، ص 42.
9. ابن ندیم، الفهرست، ص 357.
10. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ص 217.
11. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ط 1، منشورات مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1411 ه، ص 225.
12. همو، التنبیه و الاشراف، دارالصاوی، ثاهره، [ بی تا]، ص 65.
13. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ص 186.
14. همان، ص 182.
15. همان، ص 155.
16. همان، ص 157.
محرمی، غلامحسن؛ (1390)، نقش امامان شیعه علیهم السلام در شکل گیری و توسعه ی تمدن اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}